دونالد ترامپ را می توان رییس جمهوری دانست که عملکردی جنجالی در ماههای اولیه حضورش در کاخ سفید داشته است. جنجالهایی که با وضع قوانین محدودیت ورود شهروندان شش کشور دنیا آغاز شد و به تدریج به مساله تجارت آزاد، حمایت از صنعت فولاد داخلی، خارج شدن از پیمان پاریس و در نهایت مساله هسته ای ایران کشیده شد. جالب این جاست که تمامی جنجالهای ترامپ حوزه سیاستهای خارجی را هدف قرار داده است و در هیچ یک از این موارد ترامپ به مشکلات داخلی امریکا اشاره ای نکرده است. گویا امریکا برای اینکه دوباره به یک ابر قدرت اقتصادی و سیاسی در دنیا تبدیل شود یا به گفته ترامپ؛ دوباره امریکا بزرگ شود؛ باید سیاستهای خارجی خود را تغییر دهد. ترامپ همواره واردات فولاد از چین را عامل اصلی از بین رفتن فرصتهای شغلی در صنعت فولادسازی امریکا ذکر کرده است و همین دیدگاه عوام فریبانه او باعث شد تا شمار زیادی از مردمی که اطلاعات کافی در این زمینه نداشتند حرف او را بپذیرند و در انتخابات از او طرفداری کنند.
جنجال تازه در بازار فولاد
اما یکی از بحث برانگیزترین مسایل افزایش تعرفه های واردات فولاد چین بود که نه تنها از ابتدای سال جاری بلکه از زمان آغاز رقابتهای انتخاباتی ترامپ در امریکا مطرح شد و انتظار می رفت که در روزهای اولیه ریاست جمهوری او تغییر معناداری در سیاستهای وارداتی امریکا ایجاد شود. اما این اتفاق نیافتاد و حتی در مصاحبه اخیر هم ترامپ در پاسخ به خبرنگاری که در مورد احتمال وضع تعرفه های وارداتی فولاد سوال کرده بود گفت: احتمال دارد که این تغییر در تعرفه های وارداتی اتفاق بیفتد .
در سال قبل ارزش واردات فولاد امریکا از چین تنها ۱.۱۳ میلیون تن بود که ۳.۸ درصد از کل واردات این کشور را تشکیل می داد. به گفته مقامات چینی فولاد سهم زیادی در تجارت دو جانبه امریکا و چین ندارد و حذف آن هم نمی تواند صدمه اقتصادی بزرگی به هر یک از دو کشور بزند.
مشکلات خارجی است
حال سوال این است که چرا ترامپ برای حل مشکل بیکاری و تعطیلی شمار زیادی از واحدهای فولادسازی روی مساله ای دست گذاشته است که نقش چندانی در بازار فولادش ندارد؟ چرا ترامپ وارد یک بازی باخت-باخت با چین شده است و زمینه را برای سرد شدن روابط سیاسی و اقتصادی خود یکی از بزرگترین بازارهای مصرف دنیا فراهم کرده است. زیرا تنها نتیجه این جنگ لفظی این است که رفتارهای خصمانه یک کشور در مقابل تجارت آزاد دنیا می تواند در میان مدت دیگر کشورها را هم به همین مسیر هدایت کند و باعث شود تا تجارت آزاد و جهانی شدن که از مهمترین دستاوردهای دنیا در قرن گذشته بود از بین برود.
شاید دلیل این کارها،نیاز رییس جمهوری تازه امریکا به ایجاد جنجال در عرصه بین الملل و مقصر دانستن سیاستهای خارجی برای بحران ها و مشکلات اقتصادی داخلی است . جنجالی که ترامپ ثروتمند و بی تجربه در عرصه سیاسی را به عنوان خبر اول در رسانه ها مطرح کند و توجه ها را مسایل شخصی او از جمله رابطه اش با روسیه و روابط اعضای خانواده اش در جریان رقابتهای انتخاباتی با عوامل روس را کمرنگ کند.
در واقع می توان گفت که این جنجالهای پی در پی ترامپ تنها می تواند باعث بی توجه شدن مردم به مسایل و مشکلات داخلی امریکا شود که از شدت اعتراض ها به ترامپ می کاهد و تمامی بار مشکلات اقتصادی داخلی به دوش سیاستهای اقتصادی دولتهای قبل می افتد . سیاستی که باعث می شود تا ترامپ این دوره چهار ساله را با جنجالهایی بی پایه و اساس و بی نتیجه به پایان برساند و هیچ تغییر مثبتی در اقتصاد داخلی امریکا ایجاد نکند.